دفتر مرکزی : تهران
021-28423858
تهران
021-28423858

چوکان حمینی-علیرضا میرشکار-سوره مهر-روایت پیشرفت

مدال افتخار برای «فرزندان خمینی»

معرفی و بررسی کتاب چوکان حمینی | خاطرات شفاهی جهادسازندگی زرآباد
نویسنده و پژوهشگر: علیرضا میرشکار | انتشارات سوره مهر | 264 صفحه | چاپ اول 1401

داستان کتاب «چوکان حمینی» چیست؟

کتاب «چوکان حمینی» نوشته علیرضا میرشکار، خاطرات شفاهی جهادسازندگی زرآباد در 264 صفحه است، که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است. این کتاب خاطرات «محمد شهرکی» از پیشکسوتان جهادسازندگی سیستان و بلوچستان است، که در سال 1365 برای انجام خدمت سربازی در جهادسازندگی زرآباد به عنوان حسابدار مشغول می شود. گرچه نویسنده کتاب راوی کتاب را محمد شهرکی معرفی می کند، ولی چنانکه در مقدمه کتاب هم ذکر کرده است، با افراد مرتبط دیگری هم مصاحبه کرده است و خاطرات آن ها در لابه لای خاطرات راوی آمده است.

نسبت «چوکان حمینی» و روایت جهادسازندگی

اگر می خواهید با «جهادسازندگی» آشنا شوید، کتاب هایی مانند «رسم جهاد»، «زنده باد جهاد» و «رسم جهاد 2» پیشنهادهای جامع تری هستند. در این کتاب ها با ایده جهادسازندگی از ابتدا با فرمان امام، ساختار جهاد، چالش ها و بسیاری از اقدامات و ماموریت های آن، تطور و ادغام و در نهایت انحلال آن آشنا می شوید. اما آنچه در «چوکان حمینی» آمده است هیچ یک از اینها نیست!

«چوکان حمینی»، یک روایت نزدیک از جهادسازندگی است. اگر بخواهیم در یک نسبت سنجی جایگاه این کتاب را مشخص کنیم، «چوکان حمینی» مکمل و مصداق همه آن چیزی است که در کتاب های بالا آمده است، و از این جهت بسیار اثر کلیدی و راه گشایی است. این کتاب چندان به چالش های کلان، ساختار و تعاملات سازمانی در جهاد ورود پیدا نمی کند، بلکه تلاش می کند تا آنچه در نقطه ای دورافتاده توسط نیروهای جهاد در رویارویی با مردم رخ داده است، روایت کند. مخاطب با مطالعه این کتاب می تواند روحیه حاکم بر جهاد، دلیل موفقیت و چابکی این سازمان را از دل روایت های مصداقی و مستند یک نمونه واقعی استنتاج کند.

روایت داستانی بی سرانجام!

قالب «چوکان حمینی» بیش از آنکه تاریخ شفاهی باشد، بیشتر شبیه داستان است. لااقل نویسنده سعی داشته است از پیاده کردن و سر و شکل دادن صرف مصاحبه ها به قالب داستانی نزدیک شود و عدم حضور راویان دسته اول را بپوشاند! چیزی که در شروع کتاب به خوبی از پس آن برآمده است و به جای آنکه سختی مسیر و نبود جاده را در یک عبارت بیان کند، نحوه رسیدن به زرآباد با مشقت هایش را در چند صفحه توصیف کرده است.

این سیر داستانی در نبود خط داستانی مشخص در لابه لای روایت های تو در تو و نقل قول ها و خاطرات فراموش می شود و انسجام مطالب از دست می رود. یکی از دلایل این وارفتگی این است که راوی داستان خود از میانه ماجرا درگیر مسئله شده است و ناچار است خاطرات را از زبان دیگران نقل کند و این دسته دوم شدن مانع شکل گیری خط داستانی روشن و تولد یک اثر شاخص شده است. اگر بخواهیم به لحاظ شکلی مشابهی برای آن معرفی کنیم، به لحاظ ساختاری بسیار شبیه به کتاب «آرزوهای دست ساز» میلاد حبیبی است. در اینجا هم راوی از میانه ماجرا در زرآباد حضور پیدا می کند و «گوش» می شود برای روایت آنچه تا آن زمان رخ داده.

نوع فصل بندی، نام گذاری فصل ها و پرداختن به یک چالش در هر فصل سبک داستانی کتاب را تقویت کرده است. آوردن آلبومی از تصاویر در انتهای کتاب به فهم برخی از وقایع و ایجاد تصویری نزدیک به واقع در ذهن مخاطب کمک کرده است، گرچه آمدن عکس ها در ابتدای فصل ها و یا در میانه متن کتاب می توانست مفیدتر باشد.

*

استفاده از ظرافت های ادبی در کنار شرح ماجرا به جذاب کردن کتاب و نزدیک شدن به ادبیات کمک کرده است. یکی از نکات مثبت چوکان حمینی نزدیک شدن به زبان ادبیات و فاصله گرفتن از صرف بیان تاریخ شفاهی است. در پایان فصل ششم چنین آمده است:

در آن بیابان غرق در ظلمات و تاریکی پیش روی ما، روشنایی جهاد سازندگی زرآباد از بلندی بعد از رودخانه بندینی سوسو می زد و می درخشید. هر چند آن روشنایی در مقابل آن همه تاریکی بسیار ناچیز بود ولی راه درست را برای رسیدن به مقصد به ما نشان می داد؛ درست همانند جهاد سازندگی زرآباد که در آن منطقه دورافتاده چراغ راهی برای توسعه پیشرفت و آبادانی بود. ص 71.

روایت و حل مسئله

یکی از مسائل نه چندان جدید ما، مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها است. اگر به روایت و روایت پیشرفت نگاه حل مسئله داشته باشیم، از گذرگاه روایت می توان این مسئله را ریشه یابی کرد و به حل آن پی برد. برای مثال در کتاب چوکان حمینی در فصل بیست و چهارم اشاره می کند که برخی از افراد از آلمان و انگلیس برای اجرای فرمان امام به زرآباد آمده اند و با وجود شرایط سخت زندگی در زرآباد دل از امکانات و آینده شان در یک کشور اروپایی چشم پوشیده اند. 

چنین رویکردی در کتاب های روایت پیشرفت مخصوصا در کتاب های حوزه فناوری دیده می شود. اینکه چرا افرادی با وجود فرصت های بهتر به لحاظ شرایط زندگی در ایران می مانند و برای وطن شان کار می کنند جای تامل و بررسی دارد، که نتیجه آن یک رویکرد متفاوت است.

نمایش ویدیو درباره چوکان حمینی-علیرضا میرشکار-سوره مهر-روایت پیشرفت

*

اگر بخواهیم در بازآفرینی توسط نویسنده دخالت کنم، می گویم راوی اشتباه انتخاب شده است. بر فرض آنکه منابع دیگری در اختیار نویسنده نبوده است و یا از همه منابع شفاهی موجود بهره برده، هنر نویسندگی در اینجا باید وارد شود و داستان و اتفاقات طوری به یکدیگر گره بخورند که جذابیت روایت تا پایان حفظ شود و در آخر یک تصویر روشن در ذهن مخاطب ساخته شود.

از زرآباد 1358 تا زرآباد 1402

یکی دیگر از ضعف های اصلی کتاب نارسایی از ایجاد تصویر جامع از ثمره تلاش های جهاد در زرآباد است. تلاش و سختی ها، کمبودها و مشکلات در مقاطع مختلف بصورت جزئی روایت شده است، ولی اینکه در آخر تصویر زرآباد ساخته شده و تغییر یافته به چه شکل است در کتاب نیامده است.

کتاب چوکان حمینی-تاریخ شفاهی شهرستان زرآباد-موزستان ایران

شهرستان زرآباد با ۵ هزار هکتار باغ موز و تولید بیش از ۱۵۵ هزارتن موز در سال بعنوان پایتخت موز ایران شناخته شده است. و یا اینکه وجه نامگذاری و خیلی چیزهای دیگر که می توانست عاملی برای جذابیت و تعلیق داستانی باشد می توانست در کتاب آورده شود، مانند چیزی که در ابتدای کتاب «بچه های قرن پانزدهم» آمده است.

مشاهده از نزدیک و روایت تجربیات نویسنده هم می توانست یکی دیگر از جذابیت های روایت باشد و تصویر روشنی از زرآباد ارائه کند. توصیف وضعیت جغرافیایی زرآباد هم از چیزهایی است که به روشنی در کتاب نیامده است.

رفتن به لایه های پنهانی

یکی از دلایلی که ما سراغ «روایت» در مقابل «گزارش» می رویم رفتن به لایه های ناپیدا، انگیزه ها و پشتوانه های فکری و معنوی است. لایه ای که به ما کمک می کند به چرایی های وقوع بسیاری از پدیده ها پی ببریم. «جهادسازندگی» از آن دسته روایت هایی است که پرداختن به انگیزه های معنوی افراد در آن می تواند بسیار معنادار باشد و روحی خواهد بود که در قالب این فعالیت ها دمیده می شود.

رفتن به لایه های پنهانی در «چوکان حمینی» چندان به چشم نمی آید، مگر مواردی که افراد با داشتن موقعیت های بهتر، صرفاً برای اطاعت از فرمان امام خمینی، حتی از خارج از کشور به زرآباد می آیند و سختی های زندگی در زرآباد را به جان می خرند.  

در مقابل سیر تغییر نگاه مردم به جهاد به عنوان نماینده انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به عنوان تنها ارگان حاضر در زرآباد در کتاب به مرور به تصویر کشیده می شود. نگاهی که در ابتدا چندان مثبت نیست و به مرور با لمس خدمات جهاد به جهادی ها «چوکان حمینی» می گویند.

در بخشی از کتاب آمده است:

حرف اوستارضا که تمام شد حسینی رو به من گفت: «همین الان هم مردم منطقه، افراد غیر بلوچ ازجمله نیروهای پاسگاه را گجر به معنی قجر یا همان قاجار صدا می کنند. اما ما را به عنوان بچه های خمینی یا به قول خودشان «چوکان حمینی» می شناسند و جالب تر اینکه اگر شکایتی از پاسگاه دارند آن را نزد ما می آورند که نشانه این است که جهاد را دوست دارند و آن را خانۀ خودشان می دانند؛ که البته این دوست داشتن هم دوطرفه است.»-ص 109.

لهجه و زبان بلوچی

بهره بردن از زبان و لهجه محلی و آوردن اصطلاحات آن، هر چند کم و کوتاه باشد تاثیر زیادی بر مخاطب دارند و گاه باعث شیرینی متن می شوند. در چوکان حمینی هم، در برخی از فصول عبارات کلیدی از زبان اهالی را با زبان محلی آورده است که هم بر اصالت اثر می افزاید و هم صحت روایت را به مخاطب القا می کند، چنانکه در کتاب «خیرالنساء» به شکل پررنگ تری از این تکنیک استفاده شده است.

چرا جهاد، «پدر و مادر» مردم زرآباد می شود؟

یکی از عباراتی که در مقدمه کتاب درباره نسبت جهاد زرآباد با مردم آمده، «پدر و مادر مردم زرآباد» است. این عبارت شاید رکن و شالوده روایت باشد. مشکلاتی که در زرآباد وجود دارد یکی و دوتا نیست، از امکانات اولیه مانند آب و برق و راه و معیشت گرفته تا بهداشت و درمان، آموزش، امنیت و … . و جهاد زرآباد از کنار هیچ کدام بی تفاوت نمی گذرد. اگر اهالی با چالش دندان روبرو می شوند هر کاری از دستش برمی آید انجام می دهد. اگر با مشکل مارگزیدگی و عقرب گزیدگی روبرو هستند پای جهاد برای حل مشکل در میان است.

همه اینها را که کنار هم بگذارید و سختی های زندگی برای مردم غیربومی و مشکلاتی که برای آنها پیش می آید و ثبات قدم جهادی ها، پله پله و آجر به آجر ساختمان اعتماد و اعتلای جهاد در بین مردم را بالا می برد.

چوکان حمینی-روایت پیشرفت-میرشکار-سوره مهر

آیا «چوکان حمینی» روایت پیشرفت است؟

برای پاسخ به این پرسش باید به پرسش کلی تری بپردازیم، آیا «روایت جهادسازندگی» مصداقی از «روایت پیشرفت» است یا خیر؟ جهادسازندگی از ابتدا تا انتهایش یک مدل حکمرانی تمام عیار برآمده از آرمان های انقلاب اسلامی است. الگویی که در نقد نظام بروکراتیک پهلوی سربرمی آورد و با تغییر شرایط با همان روحیه سعی بر محل مسئله می کند.

جهادسازندگی نه تنها در ایران، بلکه مورد توجه بسیاری از سیاستمداران کشورهای دیگر قرار گرفته است. بی شک روایت جهادسازندگی یک روایت پیشرفت است و مطالعه و پرداختن به آن می تواند گره از بسیاری از مشکلات امروز ما را بگشاید. البته هدف مطالعه الگوی جهادسازندگی بازساخت آن با هم مختصات نیست، بلکه با مطالعه تجربه های باید در افق امروز از آنها بهره برد.

«چوکان حمینی» هم از آنجایی که روایتگر فعالیت ها و تاریخ شفاهی جهادسازندگی در نقطه ای از هزاران نقطه فعالیت جهاد است، مهم است و یک «روایت پیشرفت» است. علاوه بر آنکه خصوصیات مهم دیگری این روایت را ممتاز کرده است. روایت جزئی و از نزدیک جهادسازندگی در منطقه ای که حتی تا سال 59 همچنان پرچم شیر و خورشید در آن بالا می رود و از حداقل امکانات محروم است، به نوعی یکی از نمونه ها تمام عیار فعالیت جهاد در همه زمینه ها را به نمایش می گذارد.  

اتکا به نیروی بومی و توسعه انسانی

شاید مهمترین مشکل مناطقی که کمتر توسعه یافته اند، عدم توسعه نیروی انسانی باشد. خیلی اوقات امکانات وجود دارد، ولی نبود نیروی بومی متخصص مانع جذب امکانات می شود و یا مانع از آن می شود که با سرعتی برابر با دیگر مناطق رشد کند. از کلیدی ترین تصمیمات جهادسازندگی زرآباد که در بقیه مناطق هم مشاهده می شود و رویه ای عمومی در جهاد است استفاده از بدنه مردمی است. یعنی جهاد جایی پیشقدم می شود که خواست و همکاری مردم هم وجود داشته باشد.

در کنار این همکاری مردم، جهاد به دلیل نیاز به نیروهای متخصص بومی دست به آموزش افراد در زمینه هایی که نیاز دارد می زند و این تصمیم بطور مستقیم و غیرمستقیم سبب رشد آن مناطق می شود. در چوکان حمینی هم این رشد نیروی بومی روایت شده است تا جایی که وقتی زرآباد به شهر بدل می شود، شهردار زرآباد فرزند یکی از بچه های جهادسازندگی زرآباد است[چوکان حمینی : 222]. ایجاد شرایط تحصیلات مقدماتی و تشویق به کسب تخصص و ایجاد زمینه از کارهایی است که جهاد در آن پیشقدم می شود.

لشکر شکست خورده جهاد؛ پایان تلخ جهاد زرآباد

فصل سیل، فصل آخر کتاب با یک مقایسه و تعریض شروع می شود. بحران سیل دامان زرآباد و سیستان را گرفته است و ضعف در مدیریت بحران به وضوح به چشم می خورد. نویسنده از این رهگذر به ماجرای سیل در زمان حضور جهاد اشاره می کند و راهکاری که با پافشاری اعضای جهاد مانع از خسارت در سال 98 می شود.

و حالا زرآبادی که روزی خانه مردمانش یک کپر بود که آنها را از شرایط طبیعی و اقلیمی روزمره حفظ نمی کرد و سرمایه شان یک پای بز و شراکت در داشتن یک بز بود، یک شهردار بومی دارد و به مرکز تولید موز در ایران بدل شده است. شاید این تصویر شیرینی کتاب را به کام مخاطب می آورد، گرچه تام و تمام نیست.

پایان کتاب -مانند بسیاری از کتاب هایی که درباره جهادسازندگی هستند- با یک تلخی به پایان می رسد. ادغام و انحلال جهاد و کم شدن اختیارات جهاد با آن همه خدمات یکی از تجربیات تلخ حکمرانی در تاریخ جمهوری اسلامی است. نویسنده در سطرهای پایانی کتاب این تلخی را به تصویر می کشد:

… در واقع با حاکم شدن بیشتر قوانین دولتی در دهه هفتاد، جهاد سازندگی هم به عنوان یک وزارت خانه باید به نوعی تابع تقسیمات کشوری و چارچوب های اداری می بود و جهاد سازندگی دهستان زرآباد به عنوان یک زیر مجموعه جهاد سازندگی چابهار فعالیت می کرد. از طرفی با توجه به اینکه دیگر از سوی جهاد استان پشتیبانی مستقیم از جهاد سازندگی زرآباد صورت نمی گرفت، تمام امکانات و اختیارات آن به جهاد سازندگی چابهار انتقال داده شد. تعداد زیادی از کارگران بومی آنجا برای ادامه کار یا باید با وجود شرایط سخت رفت و آمد به چابهار می رفتند یا اینکه قید کار در جهاد را می زدند؛ البته این موضوع برای بچه های بومی جهاد زرآباد بیشتر از مردم آنجا آزاردهنده بود؛ چراکه وقتی برای معرفی به محل کار جدیدشان با فاصله بیشتر از ۲۰۰ کیلومتر به چابهار می روند از آنها با عبارت لشکر شکست خورده زرآباد استقبال می کنند. ص 228.

چوکان حمینی؛ یک اثر بومی

کتاب «چوکان حمینی»؛ به خودی خود هم نوعی پیشرفت است. گرچه نقدهایی به ساختار و قالب کتاب وارد است ولی در مجموع با اثر قابل قبولی روبرو هستیم که خصوصیت ها و مزیت های ویژه ای هم دارد. اینکه چنین اثری در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری سیستان و بلوچستان، توسط نویسنده ای بومی تولید می شود که استانداردهای خوبی دارد نوید یک جریان نو و نشانه اعتلای این جریان است.