دفتر مرکزی : تهران
021-28423858
تهران
021-28423858
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

کتاب آرزوهای دست ساز-راه یار-روایت پیشرفت-ماجرای شکل گیری یک شرگت دانش بنیاناز زانتیای سفید تا خیار سبز!

معرفی و بررسی کتاب «آرزوهای دست ساز» | ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری الکترونیک و کامپیوتری | به قلم میلاد حبیبی
تاریخ شفاهی پیشرفت | دانش بنیان-1 | مجموعه گنج 
انتشارات راه یار | 183 صفحه | چاپ اول 1398
برگزیده بخش علمی-فناوری نخستین جایزه کتاب روایت پیشرفت

«آرزوهای دست ساز» ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری الکترونیک و کامپیوتری، در قالب شبه داستانی به قلم میلاد حبیبی است. داستان از یک کارآموزی دانشجوی کارشناسی شروع می شود، اما نه از جنس کارآموزی های کسل کننده و به دردنخور. ماجرا در دل یک شرکت دانش بنیان اتفاق می افتد. کتاب حاصل گفت و گوهای دانشجو با موسس و اعضا شرکت است. فراز و نشیب ها، مشکلات و موفقیت ها جمعی جوان پرامید و پرتلاش صفحات آرزوهای دست ساز میلاد حبیبی را ساخته است. «آرزوهای دست ساز» روبروی همه کسانی که می گویند نمی شود می ایستد و با صدای رسا و با عمل نشان می دهد که می شود بر مشکلات پیروز شد و طرحی نو درانداخت!

در میانه داستان و تاریخ گویی!

تلاش میلاد حبیبی در «آرزوهای دست ساز» به عنوان اولین اثر خود، ساخت یک روایت داستانی از ماجرای شکل گیری شرکت پویا فناوران کوثر است. گرچه این تلاش نافرجام با مانع مرزبندی تخیل و واقعیت روبرو شده است. نویسنده تلاش کرده است تا با روایت داستانی برای مخاطب عام ایجاد جذابیت کتاب کند و از طرفی نخواسته است ساحت واقعیت به ورطه تخیل بیفتد! بنابراین آنچه می خوانیم صرفاً بهانه ای است تا نویسنده از ساخت اثر به بیان دانای کل دوری کند. مخاطب هم که از جذابیت های داستانی کتاب ناامید است قسمت های شبه داستانی را زاید بر اثر حس می کند.

شاید اگر نویسنده تلاش می کرد همان داستان واقعی را که در مقدمه ذکر کرده پرورش می داد یا داستانی با همان شخصیت ها و داستان هایشان که در کتاب آمده بازسازی می کرد، جذابیت بیشتری داشت. خرده روایت های جذابی که می توانست بیشتر و بهتر به آنها پرداخته شود!

دردسرهای زانتیاهای سفید

اولین حرکت جدی گروه که بهانه تاسیس شرکت هم از آن شروع می شود ساخت دوربین های کنترل سرعت است. همان زانتیاهای سفید گشت نامحسوس که فیلم های هیجان انگیز، پرمخاطره و واقعی آن را دیده ایم، زیر دست قهرمان های «آرزوهای دست ساز» تجهیز شده اند. جالب است که پیش از این تولید این تجهیزات، نمونه خارجی و مشابه آن ساخته نشده است. و این بکر بودند ایده و ساخت برای اولین بار از جذابیت های کتاب است. و در مقابل نقطه ضعف کتاب پرداخت صرف به مشکلات بیرونی و اجرایی طرح است. مسایلی و فراز و نشیب هایی که در خارج از طرح رخ می دهد و آن را تا مرز شکست کامل پیش می برد. اما خبری از بازکردن گره های فنی و پرداختن به آنها وجود ندارد. یعنی ما در کتاب آن گشودگی حاصل از کشف و به ثمر رسیدن علمی را نمی چشیم و به نظرم این یک نقطه ضعف بزرگ برای این روایت است.

جسارت شروع یک کار جدی که حتی نمونه خارجی آن وجود ندارد یکی از قله های مهم و تحسین برانگیز «آرزوهای دست ساز» و گروه حسین توحیدی است. مواجه با عدم حمایت ها و از سر گذراندن چالش های مختلف می گوید که موفقیت آسان به دست نمی آید و به جای «نمی شود» ها باید مشکلات را حل کرد و موانع را پشت سر گذاشت تا اصلاح انجام شود و یک کاستی برطرف شود.

کار گروهی و یک جمع ارزشمند

روایت «آرزوهای دست ساز»، روایت حسین توحیدی، محمود نوغانی، علیرضا سجودی، محمدامین کاویانی و … و در اصل یک جمع ارزشمند است. یکی از تفاوت های این روایت در همین جاست. معمولاً روایت های پیشرفت حول یک شخصیت کلیدی و اثرگذار شکل می گیرد. ولی آرزوهای دست ساز روایت یک جمع و گروه است و در اصل قهرمان روایت هویت جمعی آنهاست. البته هویتی که نه از جنس شراکت کاری که امری فراتر از آن است و نوعی رفاقت و همبستگی در آن نمود پیدا کرده است.

نقاط پیوند فصل های ابتدایی کتاب شگل گیری این گروه است. و هر شخص و پیوستن آن به گروه نقطه پایان و آغاز فصل هاست. و به خوبی نقبی می زند به خاطرات مشترک و گذشته و خرده روایت هایی که باب آشنایی و انسجام گروه می شود و از ظرایف کتاب است و به خوبی از پس این کار برآمده است. ولی تعدد اسامی و پرداختن کوتاه به هر شخصیت مانع شکل گیری تصور صحیح و شکل گیری انسجام در ذهن مخاطب می شود.

تولید از علوم پایه!

نکته جالب توجه این است که هسته اولیه گروه بیشتر دانشجویان رشته فیزیک دانشگاه تهران هستند که به سمت تولید می روند. چیزی شبیه روایت کتاب «سطح عمیق». انتظار متداول این است که تولیدهای این چنینی بر روی فارغ التحصیلان مهندسی باشد، ولی سر پر شور این گروه آنها را به سمت ساختن و تولید می کشاند و در ادامه افرادی با گرایش های کاربردی تر هم به جمع آنها اضافه می شوند.

در جایگاه الگوگیری و آموختن یک تجربه ارزشمند است. یک نگاه به تحصیلات دانشگاهی به دید گرفتن مدرک و استخدام است یا مهاجرت. اما یک نگاه می تواند این باشد که محلی باشد برای تلاقی افرادی که هدف و انگیزه های هم جهت دارند و از این بستر برای شکل گیری گروه هایی استفاده کنند که به جای اینکه دنبال استخدام در جایی باشند، با تولید محصول و خدمتی دیگران را استخدام کنند. یعنی یک نگاه به دانشگاه به عنوان مرکز کارآفرینی! 

مردان عمل – مردان فریاد

روایت «آرزوهای دست ساز»، روایت جنبش دانشجویی هم هست! البته نه آن جنبش دانشجویی که  فقط به دنبال فریاد و اعتراض صرف است. روایت یک جنبش دانشجویی عمل گراست که برای حل مشکلات از خود دانشگاه شروع می کند. برای ضعف ها آستین ها را بالا می زند و در کنار مطالبه گری دست به کار می شود. وقتی مشکلات دانشگاه و جولان تشکل های خاص را می بینند، این جمع ارزشمند دست به کار می شوند و یکی یکی مشکلات را از سلف سرویس تا آمفی تئاتر و آزمایشگاه را حل می کنند. و این باعث می شود مشکلات را از نزدیک ببیند و تجربه کسب کنند.

همه چیز از نیاز شروع می شود

تفاوت اصلی حرکت های کارآفرینی با سازمان ها و برخی نهادها این است که حرکت شان از شناسایی نیاز و تلاش برای رفع و پیداکردن راه حل برای آن آغاز می شود. گاه این نیاز یک نیاز شخصی است که رشد پیدا می کند -مانند آنچه در «سطح عمیق» دیدم، گاه ایده ای برای تولید و کسب و کار است -مانند «تندتر از عقربه ها حرکت کن»، و گاه از ابتدا تلاشی است برای حل یک نیاز که گستردگی بیشتری دارد و چه بسا پای جان انسان ها در میان باشد. و این نوع آخر و تلاش برای حل آن والاتر و ارزشمندتر است. در «آرزوهای دست ساز» این جستجو برای مشکل به خوبی تصویر شده است. و چراغ راهی است برای کسانی که می خواهند کاری کنند و نمی دانند از کجا شروع کنند.

گروه حسین توحیدی وقتی تصمیم می گیرد که به حل مشکلی از جامعه بپردازد یا امکانی را فراهم کند که به آسایش مردم کمک کند، به جستجو و کندوکاو می پردازند. ولی اینجا هم دست تقدیر آنها را به یک ایده می رساند تا نتیجه کار آنها سوانح جاده ای و جان انسان ها را نجات دهد. اتفاقی که رخ می دهد این است که آنها اعتماد به نفسی یافته اند که در خود توانایی ارائه راه حل عملی را می بنند و برای به نتیجه رساندن آن بی وقفه تلاش می کنند. کار و نگاه جدی به موضوع یکی از ارکان روایت پیشرفت در «آرزوهای دست ساز» است. 

تحریم های داخلی و خارجی

تحریم پای ثابت روایت های پیشرفت است، مخصوصاً آنهایی که با تولید و فناوری سر و کار دارند. البته این تحریم هم دو نوع خارجی و داخلی دارد که از قضا نوع داخلی آن سخت تر و رنج آور تر است. تحریم های خارجی که مشخص است. در ابتدا برای تهیه ملزومات و اقلام مشکل ایجاد می کند و یا ارتباط با افراد و شرکت هایی که می توانند سرعت کار را بالا ببرند تا مبادا ارتباط با ایران، همکاری با شرکایشان را تحت تاثیر قرار دهد. بعد از به ثمر نشستن و موفقیت هم اگر پای صادرات در میان باشد باز هم تحریم خودنمایی می کند. گرچه با لطایف الحیلی می شود از دام این نوع تحریم گذشت. اما تحریم داخلی را چه می شود کرد؟

اما تحریم داخلی چیست؟ تحریم داخلی این است که اعتماد به توان جوان ایرانی از حرف مسولان و کارشناسان دولتی فراتر نمی روند و قدرت اراده و دانش ایرانی را باور ندارند. در صفحه 92 کتاب یکی از این موارد را اینطور می آورد:
بعد از چند روز، از پلیس با شرکت تماس گرفتند و گفتند: «پیشنهاد ما کاملاً اشتباه بود. ساخت این سیستم امکان پذیر نیست. شما هم این ماجرا را به کُل فراموشش کنید. ما اصلاً به چنین سیستمی نیاز نداریم.» مسئولان ناجا این بار مصمم تر و با قدرت بیشتری زیر میز زدند… .

و گاهی منفعت های شخصی و گروهی مانعی می شود برای حمایت از تولید داخلی. جایی که خرید از خارجی ها با همه مشکلاتی که دارد و کم و کاستی هایش برای عده ای نان پرجربی دارد. گاهی فلان مسئول و کارشناس که بهانه عدم کیفیت کالای ایرانی را می آورد خودش سهام دار فلان شرکت وارد کننده است یا به دنبال سفر فرنگ است و حق ماموریت های چرب و چیل!

سفر فرنگ

کتاب در بسیاری موارد چالش کار با سازمان ها و نهادهای دولتی را ذکر می کند. گرچه به وضوح در بسیاری از موارد دچار خودسانسوری می شود و خیلی از وقایع را بی نتیجه رها می کند. در ص 123 کتاب گوشه ای از این مشکلات ذکر شده است: 

مدیر جدید تصمیم داشت دوربین ها را از شرکتی خارجی خریداری کند. همین که بحث خرید از خارج مطرح شد، شستمان خبردار شد. مدیر جدید دائم نامه می زد و ما را برای پاسخگویی به اداره حقوقی صاپا می کشاند. بعد از این همه مدت خوب فهمیده بودیم چه کرمی به کارمان افتاده.

انگار سفرهای خوش رنگ و لعاب خارجی که آغشته بود به حق مأموریت های پرصفر، بدجور قاپ مدیر جدید را دزدیده بود…

در این بازی، تو «کاظمی» باش

شاید اگر «کاظمی» در روایت آرزوهای دست ساز نبود با یک روایت تلخ روبرو بودیم. اما خوشبختانه وجود آقای کاظمی و دفاع تمام قد او از توان داخلی و اعتماد به جوان ها مایه شیرینی داستان است. یکی از کارکردهای روایت پیشرفت همین ماندگاری حامیان و کارشکنان دولتی و غیردولتی در مسیر پیشرفت هستند. علاوه بر اینکه گنجاندن و برجسته کردن نقش امثال آقای کاظمی می تواند به تکثیر چنین روحیه ای منجر شود. چنانکه او خودش هدفش صرفاً حمایت از یک گروه صاحب ایده و توان تولید نبوده است و تمام تلاشش ساخت رویه ای است که از قبیل ابتکارات حمایت شود.

آقای کاظمی یکی مسولان نیروی انتظامی است که با تمام وجود از توان گروه حسین توحیدی حمایت می کند و شرایط را فراهم می کند تا بتوانند به موفقیت برسند. روایت های کتاب از آقای کاظمی گرچه کوتاه و مختصر است ولی نقش کلیدی خودش را بازی می کند. «… در این میان، فشارها هم خیلی زیاد بود. مسئولان بالادستی دائم مشکل ایجاد می کردند و مانع ادامه کار می شدند. اما تهش این بود که ما را اعدام می کردند! ما هم که از مرگ نمی ترسدیم!».

در کنار مشکلات و چالش ها امثال آقای کاظمی، وجود جایی مانند «مجتمع کوثر» دانشگاه تهران و یا آقای صدیق مدیر پارک علم و فناوری دانشگاه تهران در نقطه مقابل یک تضاد و برابری ایجاد می کند که روایت را از وجه سیاه نمایی خارج می کند. و این جنبه از روایت درک درستی از واقعیت به مخاطب منتقل می کند که ساز و کارهای حمایتی خوبی از نهادهای وابسته به دولت برای حمایت از افراد صاحب ایده در ابتدای کار وجود دارد. نپرداختن به این جنبه بخشی به کم کاری رسانه برمی گردد و روایت پیشرفت یکی از زمینه های فعالیت خود را در این خصوص باید متمرکز کند. تا هم سفیدی ها را به مخاطب نشان دهد هم راه و مسیری که گرچه مستقیم و هموار نیست ترسیم کند.

راز ماندن و ساختن

همیشه یک پرسش مطرح است که چطور می شود اعضای این گروه مثل خیلی های دیگر و هم دانشگاهی ها دنبال اپلای نبوده اند و مهاجرت نکرده اند؟ پاسخ این پرسش که در صفحات ابتدایی کتاب آمده است بسیار مهم است. چنانکه برای حل مسئله مهاجرت نخبگان به جای پرداختن به جذابیت های آن ور آب به چرایی ماندن نخبه ها پرداخت که از قضا کارهای مهمی هم کرده اند. 

در صفحه 26 و 27 کتاب به این گرایش پرداخته شده است:

بعدها آن کلاس ول شد، اما من فیزیک را ول نکردم. تمام فکر و ذهنم شده بود فیزیک. هدفم این بود لیسانس را بگیرم و بعد از ایران بروم.

بعد از آن برود سرزمین فرصت ها و گره های علمی سی سال آینده غرب را باز کند! اما کسی که هدفش رفتن بود، حالا بالاسر این شرکت و وسط این معرکه چه می کرد؟ …اواخر دبیرستان، باز هم یکی از معلم ها خط و ربط فکری اش را دچار تحول کرد؛ اما این بار شدیدتر و عمیق تر … .

یکی از قوت های «آرزوهای دست ساز» پرداختن به بنیان ها و چگونگی شکل گیری و قوام و ماندگاری این گروه است که فراتر از شرکت است. با همه اجمال و مختصر گویی ها به نظر در این زمینه تصویر کاملی بازسازی شده است که قابل تامل و تدقیق است. بهره ما از این روایت فراتر از حوزه فردی و یا اعتماد به نفس ملی، می تواند یک الگوی سیاستگذاری و تربیتی کلان تر در حوزه تربیت نیروی انسانی باشد. تربیت هسته های باانگیزه ای که قادرند کارهای بزرگ و موثری انجام دهند. 

روایت پیشرفت

«آرزوهای دست ساز» یک روایت پیشرفت است. با این نکته که پیش از آن که کتاب بشود هم روایت شده! داستان تالیف کتاب از آن جایی شروع می شود که میلاد حبیبی در جلسه ای که در مسجدی درباره فعالیت های شرکت دانش بنیان گروه حسین توحیدی تشکیل شده است، با او آشنا می شود و تصمیم می گیرد تا این روایت را به شکل کتاب دربیاورد. ای کاش بازگویی روایات پیشرفت در جمع و محفل های گوناگون یک رویه بشود. مخصوصا که کتاب های روایت پیشرفت می تواند بهانه ای باشند برای گفت و گو در این باره و بازگویی این تجربیات!

ضمیمه خوب کتاب

از بخش های خوب کتاب و ابتکارات کتاب بخش ضمیمه کتاب است. این شرکت و این گروه -و اصولاً در هر روایت پیشرفتی- کارها و پروژه های دیگری هم داشته اند. این فعالیت ها در انتهای کتاب بصورت مجزا و دسته بندی شده با عناوین دستاوردها و محصولات، تولیدات نمونه و طرح های تحقیقاتی آمده است. چه خوب است کتاب های این حوزه علائم کتاب را با نام افراد، رشته های دانشگاهی مرتبط، سازمان و ارگان ها و … در پایان کتاب تنظیم کنند.

روایت تصاویر

به نظر من ناگفته های «آرزوهای دست ساز» از گفته هایش بیشتر است. خلاصه گویی ها و نپرداختن تام و تمام به خرده روایت ها و گاه سوژه های اصلی و بی سرانجام رها کردن برخی روایت ها و بسیاری از خرده روایت های ناگفته که تصاویر پایان کتاب شاهد آن است. در بخش تصاویر، عکس های آمده است با توضیحات مختصری که نشان از خرده روایت های جذاب می دهد که ناگفته مانده است. گرچه نگفتن آنها اساس روایت را خدشه دار نکرده است ولی چه بسا همین خرده روایت های می تواند شیرینی، جذابیت و ماندگاری اثر را ارتقا دهد.