دفتر مرکزی : تهران
021-28423858
تهران
021-28423858

از سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس-انتشارات الگوی پیشرفت-انجمن روایت پیشرفتاز سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس

نوشته سعید حسین رفیعی، حامد حاجی پور، ساجده شکری
انتشارات الگونگار پیشرفت | 134 صفحه
برگزیده بخش علمی-فناوری نخستین جایزه کتاب پیشرفت

 

داستانِ کوتاهی درباره بوی گاز!

«از سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس» داستان کوتاهی است از یک فن آوری نفتی و بومی سازی آن. شاید انتظار ما این باشد که کشورهای دارای ذخایر نفتی منبع و مرجع دانش مربوط به استخراج تا پالایش نفت هم باشند، ولی ماجرا چیز دیگری است. صحنه ی بازی این طلای سیاه طوری چیده شده است که ما صرفاً یک فروشنده باشیم و دستمان از دانش های مرتبط با این حوزه کوتاه باشد.

ماجرای کتاب از جایی شروع می شود که حدود سال 74 مهندس سجادی، رئیس وقت دفتر همکاری های فناوری ریاست جمهوری، دست به کار می شود و معاونتی تخصصی در حوزه انرژی ایجاد می کند تا شکار فناوری های ناب جهان در حوزه انرژی و انتقال آنها به داخل کشور با شتاب بهتری صورت بگیرد. در این میان پژوهشگاه صنعت نفت با توجه به نیاز کشور به گوگردزدایی به دنبال انتقال فناوری HDS می افتد و مسیری که به تولید ماده ای به نام ادورانت ختم می شود.

مسیری که ایران را به چهارمین کشور دارنده این فناوری و تولیدکننده ادورانت بدل می کند که روایت شیرین و جذابی دارد. گرچه گاه نام سازمان ها و فرآیندهای اداری و جزییات علمی ممکن است مخاطب را سردرگم کند، ولی نویسندگان مجموعه تلاش کرده اند تا حدی با روایت داستانی یک روایت جذاب را بازسازی کنند.

شروع متفاوت «از سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس»

شاید انتظار داشته باشیم یک «روایت پیشرفت» در حوزه علم و فناوری از جایی شبیه آزمایشگاه و پژوهشگاه آغاز شود یا لااقل جایی همین حوالی. ولی بر خلاف تصورمان این داستان از روایت پروفسور مازگروف روسی شروع می شود و هم زمان با دو آشنازدایی جذابیت فوق العاده ای در آغاز خلق می کند.

سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس از روایت دیدار شواردنادزه با امام خمینی آغاز می شود، ولی این بار از دید یک دانشمند روس و دریچه اخبار تلویزیون روسیه روایت می شود. برای مخاطبی که این روایت را به عنوان یک ایرانی در ذهن دارد این نوع ورود و نگاه تازگی دارد. دومین آشنازدایی حضور و معرفی یک دانشمند روس در یک کتاب روایت پیشرفت است -که قاعدتا باید موفقیت های گروه ایرانی را روایت کند. ولی این بار شروع داستان از نگاه مقابل و دارنده فناوری است! به نظر این دو عنصر در کنار هم شروع خوبی برای روایت رقم زده است، گرچه به همان خوبی ادامه پیدا نمی کند.

روایت گره مشترک تاریخی از نگاهی دیگر

شروع کتاب حرف های زیادی برای زدن دارد، که شاید نویسندگان اثر هم به آن توجهی نداشتند. نگاه تاریخی ما به روسیه یک نگاه منفی و عهدشکن است. این نگاه در چندین روایت مربوط به سیاست و پیشرفت در مجموع به چالش کشیده می شود. روایت دیدار را من یک اعتلای سیاسی می بینم که با علقه های دینی پروفسور مازگروف روسی پیوند می خورد و در ادامه با روایت های همسو رشد می کند. به گونه ای که این گرایش کاملاً آشکار و عیان می شود.

این نفوذ و پیوند اعتقادی شاید در هیچ معادله گنجانده یا درنظر گرفته نشود -لااقل در حوزه فناوری و تجاری، جایی که در کتاب «تام الاختیار» عکس بزرگ امام خمینی در دفتر مدیر شرکت صنعتی آلمانی هم مایه تعجب و شک و تردید سیدمحمدامین طالب شهرستانی می شود. گویی احساس می شود این عقله اعتقادی گاه مشکلات کار با طرف ایرانی را کمرنگ می کند و او را پای کار می آورد.

تصور ایران در ذهن تیم روسی

یکی از تصوراتی که در اولین سفر تیم روسی به ایران از بین می رود، انتظار یک کشور ویران و عقب افتاده است. تا جایی که ساده ترین تجهیزات آزمایشگاهی مانند ارلن و پیپت را هم با خود همراه می کنند. اما این ذهنیت در همان مسیر نسبتا کوتاه از هتل تا پژوهشگاه  فرو می ریزد و تصویر جدیدی که در مواجه با تیم جوان ایرانی که میانگین سنی شان نصف گروه روسی است شروع به شکل گیری می کند.

خوش تر از آن باشد که سر دلبران …

یکی دیگر از شیرینی های روایت روسی و فصل اول کتاب، روایت تلاش و جدیت تیم ایرانی از زبان یک خارجی است که شیرینی آن را دو چندان می کند. در صفحه 24 کتاب از زبان پروفسور روسی این طور بیان می شود: «… من از نکته سنجی و کنجکاوی جوانانی که هم سن فرزندانم بودند لذت می بردم. جوانانی که با زبان روزه هر روز از 8 صبح پا به پای ما فعالیت می کردند و گاهی تا ساعت 10 شب هم پای ما می ایستادند. دیدن این روحیه، علاقه و اشتیاق من به همکاری را روز به روز بیشتر می کرد.»

از نکات جالب فصل اول شکل گیری یک نوع همدلی فراتر از ارتباطات کاری و تجاری است. این همدلی تا جایی پیش می رود که وقتی درخواستی برای مشاوره یا انتقال فناوری از سوی ایران به سمت پروفسور می رسد آن را به طرف ایرانی و پژوهشگاه نفت حواله می کند و آنها را به عنوان نماینده خود در ایران معرفی می کند. این خاطره را در پایان فصل از درخواست شرکت نفت فلات ایران از یک شرکت انگلیسی و رسیدن درخواست به پروفسور و معرفی آنها به پژوشگاه صنعت نفت می بینیم. 

و پایان خوب و مبهم فصل اول که ما را با سوالی به فصل های بعدی کتاب پیوند می دهد. آنچه در کتاب با آن مواجه هستیم ایده های جذاب و بسترهای خوب داستانی است که متاسفانه عجولانه و خلاصه از آنها عبور می کنیم و از روایت ها بی صبرانه سُر می خوریم، گویا متن کتاب در اصل خلاصه یا یک طرح کلی بوده است که بدون بازنویسی چاپ شده است!

 

روایات مکمل در «از سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس»

روایت سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس یک روایت یکپارچه نیست و هر فصل از زبان یک شخص بیان می شود. اینکه یک روایت از خرده روایت ها یا روایت از زبان اشخاص مختلف بیان شود نه تنها ضعف نیست، بلکه یک سبک و یک مزیت است و مایه جذابیت، ولی اگر نویسنده اثر بتواند روحی در اثر بدمد که این اجزا به یک کل منسجم بدل شوند. گرچه رد چنین تلاشی در کتاب قابل مشاهده و پیگیری است ولی در نهایت نتیجه مطلوب حاصل نشده است.

از آنجایی که در اتفاقات کلان با اشخاص متفاوت، زمان ها و مکان های مختلف روبرو هستیم علاوه بر اینکه روایت ها می توانند در یک امتداد باشند و ابعاد مختلف را روایت کنند، گاه می توانند کارکردی فراتر داشته باشند و نقش تصدیق یا نقد دیگر روایات را به عده بگیرند. شیوه ای که معمولاً در تاریخ شفاهی سیاسی بیشتر به چشم می خورد و در روایت پیشرفت علم و فناوری هم می توان از این شیوه استفاده کرد.

در این کتاب هم روایت دانشمندان جوان، هم روایت پروفسور روسی را روشن تر می کند و به بیان مقدمات آن می پردازد و هم به ذکر وقایع مشترک از طرف تیم ایرانی می پردازد و به طور ضمنی حس دانای کل به مخاطب القا می کند. گویی فصول کتاب نقش مفسر و شرح وقایع مبهم فصل اول را به عهده دارند. در اصل ما با تعلیقی روبرو هستیم که به مرور گره گشایی می شود.  

 

روایت واقعی از انتقال و بومی سازی یک فناوری

راه های میان بر در مسیر توسعه علم و فناوری
شاید برای مخاطب عام رسیدن به سطح دانش و فناوری کشورهای صنعتی و پیشرفته امری محال یا زمان بر به نظر برسد و آن را در تلاش های علمی-دانشگاهی منحصر بداند. روایت های پیشرفت در حوزه فناوری و علم -مخصوصاً در مواردی که محصول منتهی می شوند- این تصور و ذهنیت را در مخاطب از بین می برد و علاوه بر تخریب تفکر نتوانستن و ساخت یک اعتماد به نفس، به صورت عینی و با جزییات، یافتن و رفتن از راه های میانبر را به اون نشان می دهد.

به بیانی دیگر لازم نیست برای پر کردن فاصله ها مانند کشورهای پیشرو عمل کنیم و باید روش خودمان را دنبال کنیم. در صفحه 38 کتاب می خوانیم: «در کشورهایی مانند آمریکا و روسیه که مثل دونده های رقیب تنگاتنگ، برای پیشروی در تمام حوزه های صنعتی برنامه ریزی می کنند پژوهش های بنیادی جایگاه ویژه ای دارد، که نتایج آن از پس فرایندی ده پانزده ساله با هزینه های انبوهی به بار می نشیند. اما برای شرایط آن روز کشور ما این روند کاربردی به نظر نمی رسید. در حالی که می توانستیم از مسیر یادگیری و انتقال فناوری پا روی دوش کشورهای پیشرو بگذاریم منطقی نبود پژوهش را از نقطه صفر آغاز کنیم و بعد از چند دهه تحقیق به همان نتایج برسیم. پس استراتژی میان بر از میان راه های موجود برگزیده شد.».

این هم باید گفت که انتقال فناوری مثل خرید یک محصول مصرفی نیست و نیازمند تلاش فراوان و بسترسازی های مناسب و مراحل متعدد است. شاید بهترین راه برای درک چنین فرآیندی مطالعه این کتاب و کتاب هایی مانند آن باشد. ثمره چنین انتقالی امکان بهینه سازی و ارتقای آن در مراحل بعدی و خودکفایی از دانش خارجی است و کار کم اهمیتی نیست. چنانکه در تولید ادورانت علاوه بر تامین نیاز داخل به صادرات و ساخت واحدهای دیگر منجر شده است.

یک فرصت تاریخی و معدن ارزان فناوری!

به تناسب موضوع کتاب با مسائلی درباره فن آوری آشنا می شویم که جالب توجه است. اینکه بعد از فروپاشی شوروی با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی جمهوری های تازه استقلال یافته از آنها چه فرصت تاریخی را در اختیار ما قرار داده است:
«… این کشورها معدن الماس فناوری های عجیب غریب دوران شوروی کمونیستی بوده که بعد از فروپاشی دست به گریبان مشکلات اقتصادی شده بودند. البته الماس فناوری آنها تراش نخورده بود و انتقال دانش فنی از این کشورها به نسبت خرید از اروپا سختی های خاص خودش را داشت. اگرچه در بسیاری از فناوری ها همگام یا حتی جلوتر از اروپا و آمریکا پیش می رفتند اما عمده این فناوریها بدون استاندارد مدون بین المللی بود و انتقالشان به داخل کشور چالش جدی محسوب می شد. در ثانی مستندسازی دانش فنی در این کشورها محلی از اعراب نداشت! تنها راه آموختن و انتقال دانش از روس ها این بود که با کتاب و دفتر در مکتب خانه دانشمند زانوی تلمذ بزنیم و قدم به قدم با او مشق کنیم تا دانش را از بر شویم! اما علی رغم همه این دشواری ها یک عامل ما را به همکاری با سرزمین های سرد شمالی تشویق می کرد؛ قیمت بسیار ارزان فناوری. شرایط پس از استقلال در این کشورها به گونه ای بود که گاه می شد یک فناوری تراش نخورده را به یک دهم قیمت خریداری کرد و در داخل کشور بومی سازی نمود.».

ستیز با روانی متن

در ساختار متن کتاب با عبارات و اصلاحاتی شبه ضرب المثل روبرو هستیم که متاسفانه بیش از اندازه و تو در تو به کار رفته اند به شکلی که انگار نویسنده خواسته است جاهای خالی را پر کند. استفاده نا به جا و بیش از حد این سبک متن را از حالت روان بودن خارج کرده و یک متن تصنعی و بدقواره ساخته است. برای مثال به این عبارت توجه کنید که چگونه بازسازی شده است: «اما دفتر همکاری های فناوری یک بار دیگر هم از جعبه اسرارآمیز خود شعبده ای بیرون کشید و نگذاشت طفل این فناوری، راه نیفتاده تلف شود.». مشابه چنین سبک نوشتاری را در کتاب «خروج از خیابان سئول» که تقریبا با همین گروه نویسندگان از انتشارات الگوی پیشرفت تدوین شده است، شاهد هستیم.

موانع و چالش های مسیر

شاید تصور و انتظار ما این است که وقتی پای فناوری و حرکت اقتصادی دولتی در میان باشد خیلی از موانع و مشکلات پیش نیاید و یا راحت تر از کسب و کارهای افراد و خصوصی حل و فصل شوند. ولی این حرکت ها هم علاوه بر چالش های درونی از جنس شکست ها و تلاش برای حل مسایل، با چالش های بیرونی نظیر پیدا کردن و اقناع مشتریان دولتی، تحریم ها و … مواجه هستند. هرچه مواجه و روایت چالش های درونی شیرین و عامل جذابیت متن است، چالش های بیرونی تلخ و گزنده هستند، علی الخصوص زمانی که وجه مشترک طیفی از روایت ها می شوند.


اقناع آقای دولت

تلخ ترین چالش فعالیت های علمی-اقتصادی جایی است که پای مشتری دولتی در میان است و دولت باید با خرید محصول تلاش جمعی و فردی ثمره دهد. گاه پای انگیزه های مالی و منفعت های شخصی به میان می آید و گاه عدم اطمینان به کالای داخلی و زرق و برق کالای خارجی. و هرگاه که از سر اجبار و یا اکراه خریدار محصولات و دانش بومی شده است، آثار  و مزیت ها را لمس کرده است. متاسفانه مواجه با چنین مشکلی در بیشتر روایت های پیشرفت به وضوح دیده می شود و تفاوت حرف و سخن مسئولین کاملاً هویدا می شود. تا جایی که در بیشتر موارد عطا آن را به لقای آن می بخشند.

«از سرمای کازان تا شرجی خلیج فارس» هم از این قاعده مستثنی نیست. تلاش ها برای جذب مشتری و نمایش توانایی ها تا ساخت نمونه پایلوت هم پیش می رود ولی «آقای مدیر باز هم شانه هایش را به نشانه شک بالا انداخت و دست از انکار توانایی های ما برنداشت» ص 48.

ولی دکتر صدقیانی با ترفندی شرکت ملی صنایع پتروشیمی را پای کار می آورد. و آقای نعمت زاده که وقت صحبت تلفنی هم نمی داده، خودش با او تماس می گیرد! و قراردادی به ارزش 10 میلیون دلار می بندند. این ماجرا شیرین را در کتاب بخوانید!

هفت خوان تحریم

گرچه تحریم در بسیاری از موارد باعث شده به جای به دست آوردن لقمه آماده سراغ تولید و کشف رموز علمی برویم، ولی همیشه پایش وسط ماجراست. گاهی مانع خرید تجهیزات می شود، گاه مانع صادرات تولیدات داخل، که ریشه همه آنها محدودیت در مراودات مالی دارد. تا جایی که مانع پرداخت های توافق شده با طرف خارجی می شود و تا پای قطع همکاری با طرف روس(در این کتاب) پیش می رود! نمونه های مشابه در رابطه در کتاب «سطح عمیق» به وضوح آمده است.

 

برخی از اشخاص، شرکت ها و سازمان هایی که در این کتاب نام آنها ذکر شده اند:

. پروفسور مازگروف که در موسسه تحقیقانی ونوس در جمهوری تاتارستان فعالیت می کند.
. علی صادق ناصری که از شرکت تات نفت روسیه با موسسه ونوس آشنا می شود و باب آشنایی با مجموعه های ایرانی را فراهم می کند.
. «پژوهشگاه صنعت نفت» به عنوان طرف همکار با شرکت ونوس برای انتقال فناوری های مربوط به مرکاپتان زدایی.
. مهندس سجادی رییس وقت دفتر همکاری های ریاست جمهوری که معاونتی تخصصی در حوزه انرژی ایجاد می کنند با شتاب در انتقال فناوری با مدیریت محمد هنردوست.
. مهندس نعمت زاده
رییس وقت شرکت ملی صنایع پتروشیمی.  

برخی از فناوری ها و رشته های تخصصی که در این کتاب به آنها اشاره شده است:

فرآیند مرکاپتان زدایی از ترکیبات نفتی که باعث بهبود کیفیت محصولات نهایی بر پایه نفت می شود. حذف ترکیبات سولفوره از هیدروکربن های نفتی که در صنایع نفت و گاز به عملیات شیرین سازی مشهور است. تیم ایرانی در ابتدا فناوری «هیدرو سولفوریزیشن» یا همان HDS را پیشنهاد می کند.

فناوری ادورانت(Odorant) که ماده بودارکننده گاز طبیعی است که برای جلوگیری از خطرات نشت احتمالی به آن اضافه می شود.